سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش خود را نادانى میانگارید ، و یقین خویش را گمان مپندارید ، و چون دانستید دست به کار آرید ، و چون یقین کردید پاى پیش گذارید . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----195841---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----42-----
منتظر ظهور

 
نویسنده: روح الله خراسانی کیا
دوشنبه 86/10/24 ساعت 12:3 عصر

قاسم بن حسن (ع)- ?

نوجوان شهید عاشورا در رکاب سیدالشهدا(ع)، فرزند گرامی امام حسن مجتبی(ع). وی صاحب همانسخن معروف اَحلی منَ العسل در شب عاشوراست که مرگ را شیرین تر از عسل م ی دانست . روز عاشورا سن او به بلوغ نرسیده بود. برای میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. اباعبدالله(ع) چون نگاه به او افکند، وی را به آغوش کشید و گریست، آنگاه اجازه داد. قاسم، خوش سیما بود. سوار بر اسب شدو عازم میدان گشت. رجزی که می خواند، در معرفی خود و مظلومیت حسین(ع) بود.

در جنگی دلاورانه به شهادت رسید. هنگامی که بر زمین افتاد، عمویش اباعبدالله(ع) خود را به بالین او رساند ولی او در حال جان دادن بود. پیکر او را آورد و کنار شهدای اهل بیت قرار داد . در زیارت ناحیه مقدسه که از زبان امام زمان(ع) است، نام او همراه با سلام حضرت مهدی بر او بیان شده و به کیفیت رفتن سیدالشهدا(ع) به بالین او در حال جان دادنش و نفرین قاتلان قاسم و دشواری این لحظه که او عمو را به فریادرسی بخواند و او نتواند یار یاش کند اشاره شده است.تلنگر - ?سیمای حسن در کربلای حسینمی گن شب عاشورا امام حسین(ع) همه را توی خیمه جمع کرد. چند بار اصرار کرد که همه بروند.به نظرم معنی اش این بود که شماها کار خودتون رو کردید اگر امر به معروف و نهی از منکر بود که انجام شد از اینجا به بعد مسأله چیز دیگری است. اما یاران باقی ماندن و نشون دادند تا کجا وفادارند.امام(ع) حرف هایی زد که حرف معمولی نبود قابل درک برای همه نبود. به همه گفت که کجا و چه جوری کشته می شوند اونها هم سراپا گوش بودند اما یک نوجوان انتهای مجلس نشسته بود که دل تو دلش نبود هی این پا و اون پا می شد. امام(ع) همه را نام برد اما اسم او را نگفت نوجوان دلش داشت می ترکید چرا اسم منو نمی برند. کوچکم که باشم خون که دارم. دیگه نتونست طاقت بیاره یک دفعه  صدا زد عموجان آیا من هم ....؟امام(ع) نگاهی به او انداخت گویا نمی خواست از کشته شدن پسر برادرش حرف بزند . مجبور شد سؤال کنه؟ پرسید مرگ را چگونه می بینی و نوجوان یکی از زیباترین تعریف ها را برای مرگ ارائ ه کرد که مرگ برای من از عسل شیری نتر است.خدایا اینها چه ادبی دارند چه جوری با هم حرف می زنند عمو هوای برادر زاده اش دارد و نمی خواهد از مرگ او حرف بزند. برادرزاده آنقدر ادب داره که می خواهد یه جورایی به عمو دلداری بدهد که عمو تو ناراحت نباش مرگ برای من از عسل هم شیرین تره ... من در این وسط خجالت زده ام. از همه چیز از اینکه در مقابل اونهمه ادب و احترام پس چرا اینقدر من از ادب دورم. مرگ برای من چه جوریه، من تو دنیایی زندگی می کنم که همه از مرگ می گریزند، یاد مرگسیاهی و تباهی می آره اصلاً نباید جلوی دیگران حرفش را هم زد. کام همه را تلخ می کند، اونقدر تلخ که هیچ کس تحملش رو نداره حتی خودم.

 ********

قاسم صدا زد عمو جان .... و عمو به طرف او رفت، وقتی رسید دیگر برای قاسم نمی توانست کاریبکند، و جهان شرمنده حسین(ع) شد.ای فرزند امام حسن مجتبی (ع) ای بوی حسن (ع) در کربلای حسین (ع)، ای سیمای حسن (ع) در کربلای حسین(ع) نگاهی، توجهی به سوی ما کن



  • کلمات کلیدی : تقوی
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سال نو مبارک
    ادعایی بزرگ
    این است زندگی مقام معظم رهبری
    ازدواج حضرت علی ع و حضرت فاطمه س
    چرا به دنیا آمده ایم؟!!!
    [عناوین آرشیوشده]