و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه و عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا ؟
شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
شکوفه های نگاه توست که عطر خاطره های دور را به یادم می آرد
سخاوت دستهای زیبای توست که گل عشق در باغچه خانه مان می کارد
واژه های قشنگ و پر معنای توست که در دفتر عشقم به یادگار می ماند
اندوه از دست دادن توست که غبار مرگ بر دلم می افشاند
اندیشیدن به چشمان بی پروای توست که خواب ناز را از دیدگانم می رباید
پیوند دستهای من و توست که شوق زندگی در دلم می رویاند
وعده های پر امید توست که برایم نوید خوشبختی به ارمغان می آرد
شبنم اشکهای توست که بر چهره ام گلهای غم می کارد
صدای آشنای توست که مرا پیوسته به سوی خود می خواند
من از او شور وحال و گرمی واحساس میخواهم
من او را پاکتر از غنچه های یاس میخواهم
من به غیر از تو نخواهم ،چه بدانی، چه ندانی
از درت روی نتابم ،چه بخوانی ،چه برانی
دل من میل تو دارد، چه بجوئی، چه نجوئی
تا کسی به یاد خدا گریه نکرده باشد، لذت با خدا بودن و مناجات با او را درک نمیکند. ترشخ غدد اشکلی مانند ترشح غدد بزاقی است. همان طور که وقتی غدد بزاقیمان ترشح کند، لذت غذا را درک میکنیم، وقتی هم غدد اشکلیمان ترشح بکند، لذت عشق به خدا را درک میکنیم. از این رو در یک کلام میتوان گفت: قطرههای اشکی که به یاد خدا میریزیم، جرعههای عشقی است که به کام دل میریزیم. با گریه به یاد خدا شعله عشق و لذتی در دل گریهکننده برافروخته میشود که با هیچ عشق و لذت دیگری قابل مقایسه نیست و اگر این عشق و لذت ارتباط با خدا نبود، هیچ دین آسمانی پایدار نمیشد.
اگر کسی نتواند در شبانه روز وقتی را برای گریه کردن به یاد خدا اختصاص دهد، شقاوتمند است. گریه اکسیری است که مس وجود آدمی را طلا میکند. ما به دو صورت میتوانیم خودسازی کنیم: یکی به این صورت که لیستی از فضائل و رذائل اخلاقی را تهیه کنیم و پیش روی خود بگذاریم و هر روز بکوشیم، خود را از رذیلتی پیراسته و به فضیلتی آراسته کنیم. من توصیه میکنم، هرگز چنین چیزی را دنبال نکنید؛ چون تقریباً فایدهای ندارد. آن مثل این است که خواسته باشیم، غذایی را به زور به حلقوم کسی فرو کنیم. نتیجهاش این است که او حق میزند و بالا میآورد. صورت دیگر این است که قلب خود را با قطرههای اشک غسل بدهیم و در درون خود ریشه رذائل را بخشکانیم و درخت فضائل آبیاری کنیم و تنومند سازیم. خوشا به حال کسی چنین کند.
خلاصه سخن این که سعادت دنیا و آخرت ما در گریه به یاد خدا نهفته است و این که شیعه امت گریه است، از امتیازاتی است که کمتر مردمی از آن برخوردار است.
اینک برای آگاهی بیشتر شما را به نکات ذیل توجه میدهم.
1. توضیحی درباره گریه
گریه علیرغم آن که در ظاهر حاکی از اندوه و درد و مصیبت است و برای بسیاری ناخوشایند و نفرتآمیز است، در باطن بسیار لذتبخش و خوشایند و شفابخش است. هم جسم را صفا و شفا میدهد و هم روح را. جسم را از بیماریهای جسمی و روح را از بیماریهای روحی.
گفتنی است که ریختن اشک ممکن است، دو علت داشته باشد: علت جسمی و علت روانی. علت جسمی مانند: رفتن گرد یا خار در چشم یا خرد کردن پیاز و یا بیماری چشم و مانند آنها، و علت روانی مانند ترس، اندوه و شوق و مانند آنها. باید دانست که هرگز به اشک ریختنی که بر اثر علت جسمی باشد، گریه نمیگویند. گریه آن اشک ریختنی است که بر اثر علتی روحی و روانی مانند ترس از عذاب خدا یا فراق از او یا اندوه بر مصیبتی امام حسین(ع) و مانند آنها پدید آید.
به تعبیر دیگر گریه عبارت از ریختن اشکی است که ناشی از احساسی باطنی باشد. توضیح این که ما دو نوع احساس داریم: احساس ظاهری مانند حس چشایی، حس بینایی و مانند آنها، و احساس باطنی مانند حس اندوه، شادی، خشم، ترس و مانند آنها.
فرایند گریه چنین است که بر اثر احساسی باطنی و روحی مثل ترس و اندوه و تأثیرگذاری آن در جسم و غدد اشکی قطرههای اشک از گونهها جاری میشود و از رهگذر آن مواد سمی یا زاید جسم و روح دفع میشود و با دفع آنها سلامت و قوت جسمی و روحی خاصی حاصل میگردد.
گریه را میتوان به اعتباری به گریه طبیعی و گریه تصنعی تقسیم کرد:
گریه طبیعی گریهای است که به طور عادی و بدون دخالت جدّی گریهکننده پدید میآید و این در حالی است که عامل باطنی گریه مثل ترس، اندوه و شوق به طور طبیعی در دل و روح آدمی وجود داشته باشد.
اما گریه تصنعی آن است که جز با دخالت جدّی گریهکننده به وجود نمیآید و در وقتی است که عامل باطنی گریه در دل و روح آدمی نباشد. از این نوع گریه در روایات به «تباکی» یعنی خود را به گریه کردن زدن و خود را شبیه گریهکنندگان درآوردن تعبیر شده است.
2. اشک شراب عشق
* گویند: در تورات آمده است که خدای تعالی فرمود: لا یبکی عبدی من خشیتی ، إلا سقیته من رحیق مختوم(مستدرک الوسائل - المیرزا النوری ج 11 ص 241)؛ بندهام از ترسم نمیگرید، مگر آن که به او از باده نابی که دست کسی به آن نرسیده است، مینوشانم.
شاید مراد این باشد که خدا در آخرت چنین شرابی را به گریهکننده مینوشاند؛ اما تلقی من این است که این شراب در همین دنیا نیز به او نوشانده میشود. پنهان نیست که در روایات فراوانی از لذت و حلاوت عبادت خدا سخن رفته است و تردیدی نمیتوان داشت که مراد از آن در همین دنیا و به هنگام عبادت خداست.
* در مناجات المطیعین امام سجاد(ع) آمده است: اللهم احملنا فی سفن نجاتک ، ومتعنا بلذیذ مناجاتک ، وأوردنا حیاض حبک ، وأذقنا حلاوة ودک وقربک(الصحیفة السجادیة (ابطحی)- الامام زین العابدین (ع) ص 410)؛ خدایا ما را در کشتیهای نجات خود سوار کن و ما از لذت مناجات خود بهرهمند ساز و ما را به حوزهای حبّ خود درآور و به ما شیرینی دوستی و قرب خودت را بچشان.
* نیز در مناجات المحبین آن امام آمده است: إلهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا ، ومن ذا الذی أنس بقربک فابتغى عنک حولا(الصحیفة السجادیة (ابطحی)- الامام زین العابدین (ع) ص 413)؛ خدایا کیست آن که شیرینی محبت تو را بچشد و جز تو را بخواهد و کیست آن که به قرب تو انس بگیرد و بخواهد از تو روی بگرداند.
3. رابطه گریه با رقت قلب و خلوص
گریه حتی نوع تصنعی آن در صورتی به وجود میآید که انقلابی در دل و روح حاصل شود و به عبارت دیگر توافق و تطابقی میان ظاهر و باطن پدید آید. خلوص هم چیزی جز این توافق و تطابق نیست. گریه و خلوص تأثیر متقابل در یکدیگر دارند. همچنان که خلوص برای گریه لازم است، گریه نیز باعث خلوص میشود.
امام صادق(ع) در این زمینه میفرماید: إذا رق أحدکم فلیدع فان القلب لا یرق حتى یخلص(وسائل الشیعة (آل البیت ) - الحر العاملی ج 7 ص 72)؛ هرگاه هریک از شما رقت قلب پیدا کرد، دعا کند؛ زیرا قلب رقت پیدا نمیکند، مگر وقتی خلوص پیدا کردهباشد.
نیز فرمود: إذا اقشعر جلدک ودمعت عیناک ووجل قلبک فدونک دونک وقد قصد قصدک(وسائل الشیعة (آل البیت ) - الحر العاملی ج 7 ص 72)؛ هرگاه پوستت به لرزه درآمد و چشمانت اشکت ریخت و دلت ترس پیدا کرد، بگیر بگیر که قصدت حاصل شده است.
4. رابطه گریه با تقرّب به خدا
کسی که نتواند گریه کند، قرب الهی را نمیتواند احساس کند. خدا نزد دل شکسته است.
* امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود: تباکى ولو مثل رأس الذباب إن أبی کان یقول : إن أقرب ما یکون العبد من الرب عز وجل وهو ساجد باک- وسائل الشیعة (آل البیت ) - الحر العاملی ج 7 ص 74)؛ خود را به گریه بزن تا گریهات بگیرد، اگرچه به اندازه سر مگسی باشد؛ زیرا پدرم میگفت: نزدیکترین بنده به خدا کسی است که در حال سجده بگرید.
* امام باقر(ع) فرمود: یکی از نجواهایی که خدا با موسی(ع) در کوه طور این بود که فرمود: یا موسى أبلغ قومک أنه ما یتقرب إلی المتقربون بمثل البکاء من خشیتی قال موسى : یا أکرم الاکرمین ، فماذا أثبتهم على ذلک ؟ قال : هم فی الرفیق الاعلى لا یشرکهم فیه أحد(بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج 90 ص 331)؛ ای موسی! به قومت ابلاغ کن که هیچ تقرّبجویندهای به من تقرّب پیدا نمیکند، مگر با گریستن از ترسم. موسی پرسید: ای گرامیترین گرامیان! بر آن به آنان چه پاداشی میدهی؟ فرمود: آنان در عالم بالا مقامی دارند که هیچکسی به آن نمیرسد.
5. رابطه گریه با محبت و رحمت خدا
گریه معجزه میکند. حتی اگر گفته شود که گریه کلید در رحمت الهی است، نباید تعجب کرد.
* امام سجاد فرمود: ما من قطرة أحب إلى الله من قطرتین : قطرة دم فی سبیل الله ، وقطرة دمعة فی سواد اللیل لا یرید بها عبد إلا الله عز وجل(وسائل الشیعة (آل البیت ) - الحر العاملی ج 7 ص 75)؛ هیچ قطرهای نزد خدا دوستداشتنیتر از دو قطره نیست: یکی قطره خونی که در راه خدا ریخته شود و دیگر قطره اشکی که در نیمه شب ریخته شود، در حالی که با آن جز خدای عزوجل را نخواهد.
* رسول خدا(ص) فرمود: إذا أحب الله عبدا نصب فی قلبه نائحة من الحزن ، فان الله یحب کل قلب حزین(وسائل الشیعة (آل البیت ) - الحر العاملی ج 7 ص 76)؛ هرگاه خدا بندهای را دوست داشته باشد، در دلش شیون اندوه برپا میدارد؛ زیرا خدا هر دل اندوهگینی را دوست دارد.
* امام علی(ع) فرمود: بکاء العیون وخشیة القلوب من رحمة الله تعالى ، فإذا وجدتموها فاغتنموا الدعاء ، ولو أن عبدا بکى فی أمة لرحم الله تعالى تلک الامة لبکاء ذلک العبد(مکارم الأخلاق- الشیخ الطبرسی ص 317)؛ گریستن چشمها و ترس دلها از رحمت و محبت خدای تعالی است. هرگاه به آن دست یافتید، دعا را مغتنم شمارید. اگر بندهای در میان امتی بگرید، خدای تعالی به خاطر گریه آن بنده بر آن امت رحمت آورد.
* امام صادق(ع) فرمود: ما من شئ إلا وله کیل أو وزن إلا الدموع ، فان القطرة منها تطفی بحارا من نار وإذا اغرورقت العین بمائها لم یرهق وجهه قتر ولا ذلة ، فإذا فاضت حرمه الله على النار ، ولو أن باکیا بکى فی امة لرحموا(بحار الأنوار - العلامة المجلسی ج90 ص 331)؛ هیچ چیزی نیست، مگر آن که پیمان و وزنی دارد، جز اشک که قطرهای از آن دریایی از آتش را خاموش میکند و هرگاه اشک در چشم کسی بغلتد، بر چهرهاش گرد خواری نمینشیند و چون جاری شود، خدا آن را بر آتش حرام میگرداند و اگر در میان امتی گریهکنندهای بگرید، مورد رحمت واقع میشوند
چرا آقایون زودتر از خانم ها میمیرند؟
این سوالی است که برای قرن های متمادی بی پـاسـخ مـانـده اسـت... اما حالا ما می خواهیم پاسخ آنرا به شما بدهیم:
-اگر خانمتان را بر بالای یک سکو بگذارید و از او در مقابل موش ها محافظت کنید...شما یک مرد هستید.
-اگر در خانه بمانید و کارهای خانه را انجام بدهید...شما یک مرد لوس و مامانی هستید
-اگر به شدت کار کنید...برای او اهمیت قائل نیستید که برایش وقت صرف نمی کنید
-اگر به اندازه کافی کار نکنید...مفت خوری هستید که به درد هیچ چیز نمی خورید
-اگر او یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشد...شما قصد بهره کشی اقتصادی از او را دارید
-اگر شما یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشید...بهتر است تنبلی را کنار بگذارید و کار مناسب تری پیدا کنید
اگر شما شغل بهتری گرفتید....پارتی بازی شده
-اگر او شغل بهتری بگیرد...به خاطر توانایی های بالایش بوده
-اگر به او بگویید که چقدر زیباست...این نشان دهنده خواست های جنسی شماست
-اگر سکوت کنید و چیزی نگویید...این بی اهمیتی شما را نسبت به او می رساند
-اگر گریه کنید...آدم بی عرضه ای هستید
-اگر گریه نکنید...بی احساس و بی عاطفه هستید
-اگر بدون مشورت با او تصمیم بگیرید...شما یک متعصب خودخواه هستید
-اگر او بدون مشورت با شما تصمیم بگیرد....یک خانم لیبرال و آزادمنش است
-اگر از او خواهش کنید که به خاطر شما کاری را که دوست ندارد انجام دهد...این امر سلطه جویی و دیکتاتور بودن شما را می رساند
-اگر او از شما یک چنین درخواستی داشته باشد...انجام آن لطف و مرحمت شما را می رساند
-اگر از هیکل و اندام زیبایشان تعریف کنید...منحرف هستید
-اگر تعریف نکنید...شما را هم جنس باز تلقی می کنند
-اگر از آنها بخواهید که موهای پایشان را تمیز کنند و هیکل خود را روی فرم نگه دارند... شما یک مرد شهوتران هستید
-اگر نخواهید...شما اصلا رمانتیک نیستید
-اگر به خودتان برسید...خودبین و از خودراضی هستید
-اگر این کار را انجام ندهید...یک فرد ژولیده و نا مرتب هستید
-اگر برای او گل بخرید... این کار را برای دستیابی به چیزهای دیگر انجام داده اید
-اگر نخرید...احساسات او را درک نمی کنید
-اگر به پیشرفت های خود افتخار کنید...انسان جاه طلبی هستید
-اگر این کار را نکنید...اصلا بلندپرواز نیستید
-اگر او سر درد داشته باشد...خسته است
-اگر شما سر درد داشته باشید...می خواهید به او بفهمانید که دیگر دوستش ندارید
-اگر او را زیاد بخواهید...شهوتران هستید
-اگر نخواهید...پس حتما پای یک خانم دیگر در میان است
در نهایت...مردها زودتر می میرند چون خودشان اینطور می خواهند!
نشانه خانواده خوشبخت
طبیعیترین شکل خانواده این است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد و میان زن و شوهر جدایی بیفکند .
کوشش مصلحان جامعه ، مخصوصاً پیامبران خدا ، این بوده است که نظام خانواده ، یک نظام مستحکم و پایدار باشد
و هیچ عاملی نتواند این کانون سعادت را متلاشی گرداند . به هرحال خانواده خوشبخت نشانههایی
دارد که در اینجا به چند نمونه آن اشاره میشود :
1-در بین اعضای خانواده جمله « به من چه یا به توچه » ردو بدل نمیشود ، چرا که اعضا
به گفتگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسؤولیت میکنند .
2-افراد به یکدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمیکنند و اعتماد را یکی از پایدارترین
ویژگی ازدواج موفق و خانواده موفق میدانند .
3- تاجایی که امکان دارد با هم هستند و در مهمانیها یا کارهای مربوط به خانواده تنها نمیروند
. همدلی ، همکاری ، همفکری ، هماهنگی را بقای خانواده خوشبخت میدانند.
4- باهم اتحاد دارند و در مسایل مختلف ، با گفتگو و مشورت به تفاهم میرسند و سعی میکننداگرسوء تفاهم به وجودآمد
، آن را در درون خود بدون اینکه کسی بفهمد حل کنند .
5-به سلیقهها و عقاید یکدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل میکنند .
6-نسبت به هم شرم مسموم ندارند یعنی خواستههای طبیعی خودشان را بدون نگرانی یا خشونت ابراز میکنند .
7-به حریم یکدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمیروند .
8-نگران سلامت روحی و جسمی یکدیگر بوده و از هم مراقبت میکنند .
اگرچنانچه مشکلی به وجود آید سعی وافر در حل مشکل را دارند .
9-در بیشتر اوقات لحظات خوشی را که بایکدیگر بودهاند مرور میکنند ،
دنبال خاطرات تلخ نیستند ، دوست دارند همیشه در خوشی ، شادی و نشاط زندگی کنند .
10-برای فامیلها و همسایههای خود اهمیت قائلاند و پذیرای فامیل یکدیگر هستند .
11-از امور مالی یکدیگرخبردارند و چیزی را از یکدیگر پنهان نمیکنند ،
صرفهجویی و پسانداز کردن جزء برنامههای اقتصادی خانوادههای خوشبخت است .
12-برای رشد یکدیگر تلاش کرده و زمینه پیشرفت خانواده را فراهم میکنند .
13-افراد به هم افقی نگاه میکنند نه عمودی ، یعنی هیچ کس خود را برتر از دیگری
و در مقام قدرت نمیبیند . دیکتاتوری ، زور و قدرت طلبی حاکم نیست .
14- همه اعضاء احساس برنده بودن ، موفق بودن ، امیدداشتن میکنند و خودشان را در زندگی برنده میدانند .
15-درکنار هم احساس امنیت و آرامش میکنند نه ترس و اضطراب یا تنش و درگیری .
16- علاقه ، عشق ، محبت ، صفا و یکدلی خود را هم در رفتار و هم در گفتار به یکدیگر ابراز میکنند .
17-از یکدیگر انتظار بیجا و توقع نامناسب ندارند .
18-اگر مشکلی پیش بیاید به راهحل فکر میکنند و به دنبال مقصر و گناهکار نمیگردند
، دست به علتیابی و ریشهیابی آن مشکل میزنند و راهحل منطقی ارائه میدهند .
19-هریک از طرفین پیوسته به فکر خوشحال کردن و راضی نگهداشتن یکدیگر هستند .
20-زن و شوهر به خاطر همدیگر زندگی میکنند ،اول خود بعد دیگران ، زندگی آنها به خاطر بچهها یا ترس از طلاق و حرف مردم نیست .
21-زن و مرد میتوانند هرروز به دنیای اختصاصی یکدیگر نزدیکتر شوند ، کار به مسایل خصوصی و زندگی دیگران ندارند .
22-با درخواستهای یکدیگر برخوردهای مثبت و منطقی دارند .
23-زن و مرد در کنار یکدیگر هستند نه رودر رو و رقیب یکدیگر ، بلکه رفیق هم هستند و واکنش منفی از خود نشان نمیدهند .
24-خانوادههای خوشبخت تلاش دارند که بچههای خوب و خوشبختی نیز به جامعه تحویل دهند .
در آرزوی وصال
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان که این گدا هم برسد به آرزویی
انتظار ماندن در آرزوی وصال است.انتظار پر کشیدن به سوی میعاد است که در آنجا به روی از راه رسیدگان در می گشایند.انتظار لحظه ناب تطهیر است.مهلتی برای عشق ورزیدن و خلوص است که گاه تلخ مینماید در تحمل فراق و گاه شیرین است به سودای لقاء.انتظار داغی است که بر سینه عشاق میزنند تا آن هنگام که سفیران دوست می آیند و شایستگان دیدار را با خود می برند.
آنان که این داغ بر سینه ندارند بمانند و نیایند.انتظار گاهی زود به پایان می رسد و تنها در آمدنی و رفتنی خلاصه می گردد و گاه طولانی است؛در حکم کوره ای گداخته که جانها را به آبدیدگی آهن تفتیده بدل می سازد.اما انتظار طولانی هم سرانجام روزی به پایان می رسد اگر واقعا منتظر باشیم......
و وصال ؛فرجام این انتظار است؛همان نسیم بهاریست که لاله ها را به شکفتن وا می دارد .
شهری است که به پاداش آن همه صبر،درجان تشنه ی منتظری می ریزند.
روز و شب اندر نمازم تا که رخسارت ببینم
یا به رازم در کلیسا روی مهتابت ببینم
همچو مجنون سر نهم اندر بیابان تا که لیلی
لعل خونی،چشم هستی،روی چون ماهت ببینم
هر کجا نظر فکندم،هر کجایی سر کشیدم
مست هر میخانه گشتم روی شادابت ندیدم
کم شود مهر از دل هر کس نبیند روی یار
مهر من افزون بگردد گرچه در خوابت ببینم