سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زندگی و درمان است [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----198894---
بازدید امروز: ----52-----
بازدید دیروز: ----19-----
منتظر ظهور

 
نویسنده: روح الله خراسانی کیا
پنج شنبه 87/7/11 ساعت 10:23 صبح

عید فطر به معنای بازگشت ‏به فطرت است. در واقع مسئله خودسازی در ماه رمضان انسان را به مقامی می‏رساند که ‏پرده‏‌های جهل، هواپرستی و هر گونه موانع از سر راه ‏ برداشته می‏شود و انسان مسلمان در این هنگام به فط‏رت ناب خود که از ‏وجودش می‏جوشد بازمی‌گردد.

عید فطر به معنای بازگشت ‏به فطرت است. در واقع مسئله خودسازی در ماه رمضان انسان را به مقامی می‏رساند که ‏پرده‏‌های جهل، هواپرستی و هر گونه موانع از سر راه ‏ برداشته می‏شود و انسان مسلمان در این هنگام به فط‏رت ناب خود که از ‏وجودش می‏جوشد بازمی‌گردد.
به گزارش خبرگزاری مهر، در اسلام به طور رسمی چهار عید وجود دارد که اعیاد قربان، غدیر، جمعه و فطر هستند. "عید قربان" جشن ایثار و فداکاری است ."عید غدیر" جشن ولایت و امامت است. "عید جمعه" بازگشت ‏به خویشتن است که نقش اساسی در برقراری اتحاد، یکرنگی و همدلی مسلمانان دارد و اگر "عید فطر" عید فطرت و خودسازی نباشد، عیدهای دیگر تکمیل نخواهد شد. اگر چنین عیدی در زندگی انسان تحقق یابد همه روز، روزعید است.
عید فطر وقتی برای ما عید واقعی است که در مسیر خودسازی، پیروز شده باشیم و تحول عمیقی در ما پدیدار شده باشد. قرآن با صراحت، خداشناسی و دین را مسئله‏ای فطری می داند که در آیه ?? روم به آن اشاره می کند : "ای پیامبر! روی خود را متوجه آئین خالص ‏پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش خدا نیست."
این آیه بیان کننده آن است که دین اسلام بر اساس ‏فطرت و سرشت انسان است و دستورهای آن هماهنگ با ذات ‏وجود انسان است و اگر فطرت از دستبرد جهل، خرافات، تبلیغات غلط و تربیتهای ‏ناسالم، محفوظ باشد، همان را می‏خواهد که آئین اسلام آن را می‏خواهد.
فطرت بر دو گونه است: فطرت عقل و فطرت دل. فطرت عقل یعنی استدلال روشن عقلی که انسان بعد ازرسیدن به کمال عقل با مشاهده نظام جهان و دقت در اسرار هستی، به این حقیقت می رسد که ‏محال است این نظام معلول مبدئی فاقد عقل و شعور باشد. ولی فطرت مفهوم دیگری ‏نیز دارد که از آن تعبیر به "فطرت دل‏" می‏شود که تفسیر فطری بودن دین با این ‏تعبیر، صحیح تر و مناسب ‏تر است. انسان وقتی به ‏اعماق جانش می‏نگرد، نور حق را می‏بیند و ندایی را با گوش دل می‏شنود، ندایی که ‏او را به سوی مبدأ علم و قدرت بی‏نظیر هستی دعوت می‏کند. "عید فطر" به معنای بازگشت ‏به فطرت است.
در واقع مسئله خودسازی در ماه رمضان، انسان را به مقامی می‏رساند که ‏پرده‏ های جهل، هواپرستی و هرگونه موانع ضد فطرت، از سر راه فطرت‏ برداشته می‏شود و انسان مسلمان در این هنگام به فط‏رت ناب خود که از ذات ‏وجودش می‏جوشد، بازمی گردد.
هرگاه انسان در پرتو برکات ماه رمضان به این درجه‏ رسید، به حقیقت مفهوم عید فطر رسیده است و آغاز ماه رمضان در واقع برای او عید است. شواهد متعددی وجود دارد که نشان ‏دهنده فطری‏ بودن ایمان به حق است؛ مانند واقعیتهای تاریخی که نشان می‏دهد در میان هر ملتی ‏در هر دوره‏ای اعتقاد به خداشناسی و مذهب وجود داشته است،



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    پنج شنبه 87/7/11 ساعت 10:22 صبح

     

    گاهی اوقات وقتی ما انسان ها خوب به اعمال روزمره خود می‌نگریم، در می‌یابیم که برخی کارها هستند که ناخودآگاه و یا به صورت ساده و روان آن ها را در مقاطعی خاص انجام می‌دهیم. اما گاهی دوست داریم که آن ها را امتداد بخشیم و یا آن که اثرات آن ها را با خویش همیشه همراه کنیم. سرسپردگی و اطاعت پروردگار مهربانمان یکی از این کارهاست که چه بسا در دوران زندگی ما، با نوسانات مختلفی روبرو می‌شود. این سرسپردگی، در ماه رمضان رنگ و بویی دیگر دارد. اما تداوم آن و گسترش آثار و برکاتش در تمامی طول مدت زندگی، شاید برای برخی از ما در حد یک آرزو و یا رویایی دور از دسترس باشد. ولی واقعا چگونه می‌توان این سرسپردگی و پرستش را تداوم بخشید؟

    اصولا کارهایی را که ما انسان ها با تعقل و تفکر خویش، نظام منطقی و مفهوم واقعی آنان را جستجو می‌کنیم و آگاهانه آن ها را انجام می‌دهیم، اعمالی پایدارتر و مداوم تر خواهند بود. لذا چه بسا اگر مقداری حقیقت و مفهوم اصلی بندگی و پرستش را بیشتر بکاویم، بتوانیم کلید طلایی تداوم این سرسپردگی را بیابیم. واقعا سرسپردگی و پرستش الهی یعنی چه؟!

    شناخت خدای یگانه به عنوان کاملترین ذات با کاملترین صفات، منزه از هرگونه نقص و کاستی و شناخت رابطه او با جهان که آفریننده و نگهدار‏ است، عکس العملی در ما ایجاد می‏کند که‏ از آن به پرستش و بندگی تعبیر می‏شود.شناخت خداوند به عنوان یگانه مبدأ هستی و یگانه صاحب همه چیز، ایجاب می‏کند که هیچ مخلوقی را در مقام پرستش، شریک او نسازیم، لذاقرآن کریم تأکید و اصرار زیاد دارد بر این که عبادت و پرستش باید مخصوص خدا باشد و هیچ‏ گناهی مانند شرک به خدا نیست. اکنون ببینیم پرستش یا عبادت که مخصوص خداست و انسان نباید این‏ رابطه را جز با خداوند با هیچ موجود دیگر برقرار کند، چیست و چگونه‏ رابطه‏ای است؟

    بعضی از اعمال انسان، خالی از منظور خاص است و به عنوان علامت یک چیز دیگر صورت نمی‏گیرد، بلکه صرفا به خاطر اثر طبیعی خودش صورت‏ می‏پذیرد. مثلا یک کشاورز از آن جهت یک سلسله کارهای مربوط به کشاورزی‏ را انجام می‏دهد که اثر طبیعی آن کارها را برداشت کند. بنابر این، کشاورز کارهای کشاورزی را به عنوان سمبل و به عنوان ابراز یک سلسله مقصودها و احساسها انجام نمی‏دهد.همچنین ما که از منزل به طرف دانشگاه حرکت‏ می‏کنیم، از حرکت خود جز رسیدن به دانشگاه نظری نداریم. نمی‏خواهیم با این‏ کار خود، یک منظور دیگر را ابراز کرده باشیم.

    ولی برخی از کارها را به عنوان علامت یک سلسله مقصودها و ابراز نوعی‏ احساسات انجام می‏دهیم، مانند اینکه به علامت تصدیق سر خود را رو به‏ پایین می‏آوریم و به علامت فروتنی، دم در می‏نشینیم و به علامت تعظیم و تکریم شخصی دیگر، بر می‌خیزیم و ...

    بیشترین کارهای انسان از نوع اول است و کمترین آن از نوع دوم، ولی به‏ هر حال قسمتی از کارهای انسان از این نوع است که او برای ابراز مقصودی‏ خاص و نشان دادن احساسی درونی، کاری را انجام می‌دهد.

    اکنون که این دو مقدمه دانسته شد، می‏گوییم پرستش یک کار معنی‏دار است. آن چه انسان در پرستش و بندگی ابراز می‌کند، ثنا و ستایش، تسبیح و تنزیه، سپاس و شکر و تسلیم و اطاعت محض در برابر خداست و معنی آن این است که اودر هیچ یک از این ها شریک ندارد؛ جز او هیچ ذاتی منزه از نقص نیست؛ جز او کسی منشأ اصلی‏ نعمت ها که همه سپاس ها به او برگردد، وجود ندارد؛ جز او هیچ موجودی استحقاق‏ مطاع محض بودن و تسلیم محض در برابر او شدن را ندارد. (جز کسانی که او گفته مطیع آن ها باشید.) این است عکس العملی که شایسته یک بنده در مقابل خدای بزرگ است و جز در مورد خدای یگانه، در مورد هیچ موجود دیگری نه صادق است نه جایز و این است معنی پرستش که با الگو گیری از ائمه ی اطهار (علیهم السلام) می‌توانیم آنرا به مرحله ظهور و بروز درآوریم.

    این معانی، حقایقی است که عوض شدنی نیست و مفاهیمی است ثابت و برای همیشه و در تمامی طول زندگی. این هاست که اگر درکشان کنیم به دنبال این یک ماه که به خاطر جو ویژه رحمت و مغفرت پروردگار و در بند بودن شیاطین تلاش نمودیم که بیشتر سرسپرده آستان الهی باشیم، شاید بتوانیم تا آثار پرستش را بیشتر و بیشتر در خویش حفظ کنیم و همیشه این حالت را در خویش استمرار دهیم و نگذاریم غفلت، بندگی را از یادمان ببرد.

    اکنون که به شکرانه ی این یک ماه بندگی، جشن فطر و بازگشت به او برگزار کرده ایم؛ با او عهد کنیم تا همیشه سر بر آستان بندگیش بسائیم ...

     (برگرفته از کتاب "جهان بینی توحیدی تألیف استاد مرتضی مطهری ((با تلخیص و اضافات))



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    سه شنبه 87/7/2 ساعت 11:10 صبح

     

    طبیب مزبور همین که زخم سر آن حضرت رامشاهده کرده و رو بدان حضرت کرده، گفت: «اى امیر مؤمنان، هر وصیتى دارى، بکن که ضربت شمشیر این دشمن خدا به مغز سررسیده و معالجه سودى ندارد.» در این وقت بود که امیر المؤمنین کاغذ و قلم و دواتى طلبید و شروع به وصیت کرد.

    ابوالفرج در مقاتل الطالبیین روایت کرده که پس از ضربت خوردن امیر مؤمنان، اطباى کوفه را به بالین آن حضرت آوردند و در میان آنها هیچ یک در معالجه زخم و جراحى استادتر از اثیر بن عمرو نبود و او متخصص در معالجه زخمها و جراحات بود و از جمله چهل نفر جوانى بود که در زمان ابوبکر در عین التمر به دست خالد بن ولید اسیر گشته و در کوفه ساکن شده بود.
    طبیب مزبور همین که زخم سر آن حضرت رامشاهده کرد، دستور داد شُش گوسفندى را بیاورند و از میان آن رگى را بیرون آورد و آن رگ را در زخم مزبور نهاد و پس از اندکى بیرون آورد و آن را مشاهده کرد. سپس رو بدان حضرت کرده، گفت: «اى امیر مؤمنان، هر وصیتى دارى، بکن که ضربت شمشیر این دشمن خدا به مغز سررسیده و معالجه سودى ندارد.» در این وقت بود که امیر المؤمنین کاغذ و قلم و دواتى طلبید و شروع به وصیت کرد.

    وصیتنامه حضرت على(ع) را در کتابهاى حدیث به اجمال و تفصیل به طور مختلف نقل کرده‏اند که یکى را ابوالفرج نقل کرده است و در کافى مرحوم کلینى هم نظیر همین وصیت را که ابوالفرج روایت کرده، نقل مى‏کند و در نهج البلاغه نیز (در ذیل نامه شماره 47) اجمالى از این وصیت ذکر شده و خلاصه‏اى از آن در کشف الغمه و روایات دیگر آمده که همه آنها را مجلسى(ره) در بحار الانوار نقل کرده است و ما همان روایت ابوالفرج را که نسبتاً جامعتر از دیگران است، نقل مى‌کنیم.

    بسم‏الله الرحمن الرحیم

    این وصیتنامه‏اى است که امیرالمؤمنین، على بن ابیطالب بدان وصیت مى‏کند: گواهى مى‏دهد که معبودى جز خداى نیست که یگانه است و شریک ندارد و نیز گواهى دهد که محمد(ص) بنده و رسول اوست، که خداوند او را به راهنمایى و دین حق فرستاد تا بر همه ادیان پیروزش کند، اگرچه مشرکان آن را ناخوش دارند. درود و برکات خدا بر او باد! «همانا نماز و پرستش و زندگى و مرگ من از آن خداوندى است که پروردگار جهان است و شریکى براى او نیست و بدان مأمور گشته‏ام و منم از نخستین مسلمانان».1

    اى حسن! من تو را و تمام فرزندان و خاندانم و هر کسى‏که این وصیتنامه به او برسد، به تقوا و ترس از خداوندى که پروردگار شماست، سفارش مى‏کنم و باید نمیرید جز اینکه مسلمان باشید و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید؛ زیرا به راستى من از رسول خدا(ص) شنیدم که مى‏فرمود: اصلاح دادن میان مردمان از همه نماز و روزه بهتر است و آنچه دین را تباه ساخته و از بین مى‏برد، افساد میان مردمان است، ولا قوه الا بالله العلى العظیم [نیرویى جز به وسیله خداى بزرگ نیست]. به خویشان و ارحام خویش توجه داشته باشید و به آنان پیوند کنید، صله رحم کنید تا خداوند در روز قیامت حساب را بر شما آسان گرداند.

    الله الله فى الایتام، فلا تغبوا افواههم، ولا تضیعوا بحضرتکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید، درباره یتیمان، پس براى دهنهاشان به سبب سنگدلى‏تان نوبت قرار ندهید (که گاهى سیر و گاهى گرسنه نگاهشان دارید).

    الله الله فى جیرانکم، فانهم وصیه نبیکم...: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره همسایگانتان که رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش کرده و پیوسته درباره آنان توصیه مى‏فرمود، به اندازه‏اى که ما گمان کردیم براى همسایگان از همسایه خود ارث قرار مى‏دهد و حرمت آنان به حدى است که سهمى در مالشان براى همسایه تعیین کرده!

    الله الله فى القرآن، فلایسبقکم الى العمل به احد غیرکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره قرآن مبادا کسى به عمل‏کردن بدان بر شما سبقت جوید.

    الله الله فى الصلاه فانه خیر العمل وانها عمود دینکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره نماز؛ زیرا که نماز ستون دین شماست.

    الله الله فى بیت ربکم لاتخلوه ما بقیتم...: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره خانه پروردگارتان (خانه کعبه)، مبادا تا زنده هستید، آن خانه از شما خالى‏ بماند، که اگر رها شد، مهلت داده نمى‌شوید و به عذاب دچار مى‏گردید و اگر از شما خالى ماند، کیفر خداوند فرصت زندگى به شما نمى‏دهد.

    الله الله فى الزکاه فانها تطفى غضب ربکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید در دادن زکات اموال خود که زکات خشم پروردگار را فرونشاند.

    الله الله فى شهر رمضان فان صیامه جُنه من النار: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره روزه ماه رمضان؛ زیرا که آن براى شما چون سپرى است از آتش دوزخ.

    الله الله فى الفقراء والمساکین فشارکوهم فى معاشکم...: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره بینوایان و مسکینان و آنها را در زندگى خود شریک سازید و از خوراک و لباس خود به آنها نیز بدهید.

    الله الله فى الجهاد باموالکم وانفسکم والسنتکم: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره پیکار کردن در راه خدا به مالها و جانها و زبانهاى خویش.

    الله الله فى ذریه نبیکم...: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره امت پیغمبرتان، مبادا در میان شما ظلم و ستمى واقع شود.

    الله الله فى اصحاب نبیکم...: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره اصحاب پیغمبرتان؛ زیرا که رسول خدا(ص) درباره آنان سفارش فرموده.

    الله الله فى النساء وفیما ملکت ایمانکم...: از خدا بترسید، از خدا بترسید درباره زیردستانتان، غلامان و کنیزان؛ زیرا که آخرین سفارش و وصیت رسول خدا(ص) این بود که فرمود: «من شما را درباره دو دسته ناتوان که زیردست شما هستند، سفارش مى‏کنم».2

    آنگاه فرمود:

    الصلاه الصلاه، لا تخافوا فى الله لومه لائم...: نماز! نماز! درباره خداوند از سرزنش مردمان نهراسید؛ چه، هر کس به شما ستم کند یا اندیشه بد داشته باشد، خداوند شر او را کفایت فرماید. با مردم به نیکى سخن بگویید، همان‏طور که خدا فرمود. امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که رشته کار از دست شما بیرون شود، آنگاه هر چه دعا کنید و از خداوند دفع شر خواهید، پذیرفته نگردد و به اجابت نرسد.

    بر شما باد هنگام معاشرت، به فروتنى و بخشش و نیکویى درباره یکدیگر. و زنهار از جدایى و تفرقه و پراکندگى و روى‏گردانیدن از هم. و در نیکوکارى، یار و مددکار یکدیگر باشید و بر گناه و ستمکارى کمک مباشید که شکنجه و عذاب خدا بسیار سخت است.

    خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پیغمبرش را در حق شما حفظ فرماید، اکنون با شما وداع مى‏کنم و شما را به خدا مى‏سپارم و سلام و رحمتش را بر شما مى‏خوانم.
    در کافى آمده است که پس از پایان وصیت پیوسته مى‏گفت: «لااله‏الاالله» تا وقتى که روح مقدس آن حضرت به ملکوت اعلى پیوست. در نهج البلاغه است که در پایان وصیت، امام(ع) فرزندان خود را مخاطب ساخته بدانها فرمود:

    اى فرزندان عبدالمطلب، نیابم (و نبینم) شما را که در خون مسلمانان فرو روید (و دست به کشتار مردم زنید) به بهانه اینکه بگویید: «امیرالمؤمنین کشته شده» (و هر کارى بخواهید، به این بهانه انجام دهید) و بدانید که در برابر من، جز کشنده من کسى نباید کشته شود. بنگرید چون من از ضربت او از دنیا رفتم، یک ضربت به او بزنید و او را مثله مکنید که من از رسول خدا(ص) شنیدم که مى‏فرمود: «از مثله کردن بپرهیزید. اگر چه به سگ گزنده و هار باشد!»

    پی‌نویس:

    1. این قسمت از آیه‏هاى 163 ج 162، سوره انعام اقتباس شده است.

    2. ابن ابى الحدید در شرح نهج‏البلاغه گوید: مقصود از دو دسته ناتوان حیوان ناطق (یعنى انسان) و حیوان صامت، (یعنى بهایم) مى‏باشد.

    منبع: روزنامه اطلاعات
    نگارنده: آیت‏الله سیدهاشم رسولى محلاتى


  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    سه شنبه 87/7/2 ساعت 11:6 صبح

    انسانهایی که قدر و ارزش فرصتها را می‌دانند با آگاهی از برکت این شب پرفیض، با تمام وجود به منظور کسب برکات الهی تلاش کرده، روح را صفا داده و خود را برای درک سرنوشت ‏خوب، روزی حلال و حوادث دلپذیر آماده می‌کنند .
    شب قدر، شبی است که در آن تقدیر خلق و اجتماع تعیین و با ارائه به ‏محضر مقدس حضرت مهدی صلاحیت آن امور تأیید قرار گرفته و یا رد می شوند .
    شب قدر شب خالق هستی است . در این شب فاصله زمین و آسمان به حداقل می‏رسد، دعای بندگان مستجاب می‏شود و درهای ‏غفران الهی به روی بندگان باز است.
    از سوی ائمه اطهار و بزرگان دین، شب زنده داری و احیای لیالی قدر بسیار سفارش شده است، توبه و استغفار، طلب خیر دنیا و آخرت از خالق هستی، در شبی که سرنوشت انسان رقم می خورد، در آرامش بخشی به انسان گرفتار در زندگی ماشینی امروز بسیار مؤثر است .
    در این شب قرآن به یکباره یر پیامبر نازل شده و سرنوشت یکساله تمام جهانیان بر قطب عالم امکان عرضه می شود، در این شب فرشتگان از کنار هیچ مؤمنی عبور نمی کنند جز آنکه بر او سلام کنند ، از شب تا سحر، الطاف خداوند است که بربندگانش نازل می شود.
    شب قدر به این جهت " قدر" نامیده شده که جمیع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین می شود، شاهد این معنی سوره دخان است که می فرماید: " انا انزلناه فی لیله? مبارکه? انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم"؛ ما این کتاب مبین را در شبی پر برکت نازل کردیم و ما همواره انذار کننده بوده ایم، در آن شب که هر امری بر طبق حکمت خداوند تنظیم و تعیین می گردد( دخان/? و?



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    شنبه 87/5/26 ساعت 9:13 صبح

    “ میوه درخت توحید “

     

    گاهی برخی سؤال ها چنان ذهنمان را مشغول می‌کند که تا پاسخش را نیابیم، آرام نمی‌گیریم. پرسش هایی از این دست: چرا شیعه این قدر به امامت بها می‌دهد و آن را مهم جلوه می‌دهد؟ آیا اعتقاد به امام، آن هم امام غایب این قدر مهمّ است؟ اصلاً امامت در میان دیگر گزاره های اعتقادی اصل است یا فرع؟!

     

    یافتن پاسخ این پرسش ها اندکی تأمّل می‌طلبد و البتّه ریشه در خداشناسی صحیح و عمیق دارد. وقتی کسی خدا را شناخت، یعنی برایش روشن شد که پروردگاری دارد، عقلاً باید تسلیم او شده و به ربوبیّت او گردن بنهد. خداشناس کسی است که به این مرحله از پذیرش و تسلیم نسبت به خدا رسیده باشد و در حقیقت خدا را به خدایی قبول کرده باشد.

     

    چنین کسی لازم است نسبت به باب خدا (راه های انحصاری رسیدن به فرامین و معرفت خدا) یعنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) و ائمّه (علیهم السلام) هم تسلیم شود. یعنی ایشان را به همان مقامی که خدا برایشان قرار داده باور کند تا توحید از او پذیرفته شود. به تعبیر دیگر لازمه پذیرش ربوبیّت خدای عزّ و جل، پذیرفتن نبوّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) و امامت ائمه (علیهم السلام) است. قبول ولایت اهل بیت (علیهم السلام) شرط توحید دانسته شده است چنان که در حدیث آمده است که: تنها کسی اهل معرفت خدا و عبادت اوست که خدا را بشناسد و اهل معرفت امام از ما اهل بیت باشد؛ و قسم به خدا، کسی که خدا را نشناسد و معرفت نسبت به ما اهل بیت نداشته باشد، غیر خدا را شناخته و بندگی غیر او را ـ این چنین گمراهانه ـ کرده است.(1)

     

    از این احادیث و نظایر آنها، به صراحت می‌توان نتیجه گرفت که موحّد در فرهنگ شیعی به کسی گفته می‌شود که اعتقاد به خدا و پیامبر و ائمّه دارد و اهل ولایت محسوب می‌شود. امام شناسی میوه درخت خداشناسی است. همان طور که هر درختی به میوه اش شناخته می‌شود، توحید هم به امامت شناخته می‌شود. درخت توحید زمانی درخت توحید خواهد بود که ثمره آن، اعتقاد به امام باشد. اگر چنین میوه ای بر آن نروید، دیگر درخت را نمی‌توان درخت خداشناسی دانست.

     

    بنابر این، معرفت امام زمان برای هر فرد نه تنها شرط و لازمه معرفت خداست؛ بلکه نشانه منحصر به فرد آن است. یعنی با این نشانه و فقط با همین نشانه می‌توان فهمید که چه کسی خداشناس است و چه کسی نیست. اگر نشانه دیگری برای خداشناسی در احادیث اهل بیت بیان شده باشد فرع بر این اصل است. اصل اصول دین ولایت چهارده نور پاک است. در زمینه توحید و معرفت خدا نیز این اصل پا برجاست؛ تا جایی که وقتی فردی معنای معرفت الله را از امام حسین (علیه السلام) پرسید، امام پاسخ فرمودند: [معرفت خدا عبارت است از:] معرفت اهل هر زمانی امام خودشان را که طاعت او برایشان واجب است.(2)

     

    در واقع چون معرفت خدا جز به معرفت امام زمان شناخته نمی‌شود و تحقّق نمی‌یابد، امام حسین (علیه السلام) معرفت الله را به معرفت امام زمان تفسیر فرمودند. پس معرفت امام به معنای اعتقاد به ایشان، جزء ناگسستنی معرفت الله می‌باشد. اگر خداشناسی فرد به امام شناسی ختم نشود، هنوز نمی‌توان او را موحّد دانست.

     

    شیعه و سنّی هر دو این روایت را از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله سلّم) نقل کرده اند که: هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.(3) پیامبر (صلّی الله علیه و آله سلّم) به صراحت بیان کرده اند کسی که امام زمان خود را نشناسد، هنوز از جاهلیّت و شرک در نیامده است.

     

    بنابر این، معرفت خدا اگر به معرفت امام عصر (علیه السلام) منتهی نشود، شخص را دیندار نمی‌کند. در حقیقت انسان با نشناختن امام و تسلیم نشدن در برابر او، همه چیز را از دست می‌دهد؛ در حالی که همه نعمت ها و اعمال نیک، در صورت وجود معرفت امام سعادت آور می‌شود.

     

    « برگرفته از کتاب "آفتاب در غربت"، تألیف دکتر سیّد محمّد بنی هاشمی

  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سال نو مبارک
    ادعایی بزرگ
    این است زندگی مقام معظم رهبری
    ازدواج حضرت علی ع و حضرت فاطمه س
    چرا به دنیا آمده ایم؟!!!
    [عناوین آرشیوشده]